حافظ نظری بر منه دیوانه نکردی
من مشکل خود گفتم و تو چاره نکردی
هر چند تو خوبی و من از رو سیاهانم
اما تو گنه کردی که این کار نکردیؤش
خدایا من میدانم:
تله خاکی بودم ،تو به من رو کردی
ور نه من کی بتوانم که به معراج روم
عاشقم گشتی و از خاک به عرشم بردی
کوتهی از خود من بود که بر خاک شدم
خدایا باز میدانم که قبل از من:
آنقدر بودند و رفتند و نشد برگردند
اما چه کنم که:
من نرفته ،راه برگشت فراموشم شد
خدایا کمکم کن نکند دیر شود
میترسم از آن روز که خودم میمانم و خودم.
برای کسب درآمد آسان اینجا کلیک کنید.
من اگر میگویم
که در این دار فنا
نه خودم میمانم ونه تو
منظورم این نیست
که دلگیرم از این دار فنا
که اگر آمده ام
یک روز باید بروم
من اگر میگویم
که تو هم خواهی رفت
و نخواهی هم ماند ،این است
که آنقدر بودند
و رفتند و نشد برگردند
پس بیا و سعی کن یادت نرود
که اگر آمده ای
یک روز باید بروی
وخودت میمانی و خودت
توشه ای بیخیر است
بر گریبان خودت
شایدم باخیر است
من نمیدانم
تو خودت میدانی
میتوانی تامل بکنی
که چه کردی در این عمر
که رفته است زدست
از خدا میخواهم
که ببخشد مرا قبل مرگم
که نمیدانم، امروز بود یا فردا
پس ای مفتاح بترس
از روزی که خودت میمانی
و خودت
مفتاح(محمد.و)
گه گاه به خودم میگویم
که چرا سهراب نوشت
تا شقایق هست زندگی باید کرد
حتما خبر از عطر گل یاس نداشت
ورنه باید بنوشت
که اگر یاس نبود
شقایق که به جا
حتی خود سهراب نبود
مردم بدانید
گل یاس خبر دارد از احوال شما
و شمایید که از او بی خبرید
و چنین میگویید
تا شقایق هست زندگی باید کرد
اما مفتاح تو فراموش مکن
گر چه زیبا و قشنگ است شقایق ولی
نه خودش میماند و نه زیبایی و عطرش
و بدان چه تو باشی یا نباشی
می آید یک روز
گل یاس.
مفتاح (محمد.و)
راه آهنی که به همت مسولین هیچ گاه به شهر نرسید
چندین سال است که مسولین امر قول امدن تو را داده اند، اما تو نیامده ایی، از کدامین خواسته های خود برایت بگویم ،که تو خود یکی از خواسته های من و نه فقط من ،بلکه همه ی مردم شهر من هستی . نمیدانم ایا حق ما نیست که تو را در این شهر میزبانی کنیم . هر چند که چیزهای کم ارزش تر از تو را از ما دریغ میکنند ،پس حالا حالا ها باید انتظار امدنت را کشید ولی میدانم یک روز تو خواهی آمد،
چه من باشم چه نباشم...
امروز شنبه ٥ تیر ماه .٥شنبه ریس جمهور امده بود شوشتر تا تو جشن سازه های ابی تاریخی شهرمون شرکت داشته باشه.این بار سومه که میاد اینجا، دفعه ی پیش که امده بود گفت از چند سال پیش (منظورشون بار دومه)که امدم اینجا شهرتون هیچ تغیری نکرده ،خواستم بگم اقای ریس جمهور به قول یکی از همشهریامون اگر مرده های ما از قبر بیان بیرون و بخوان برن خونه هیچ مشکلی ندارن.
حالا نبودین ببینین که شب قبل از امدن ریس جمهور چه خبر بود ،فکر کنم به اندازه ی تموم سال شهرداری شروع به کار کرده بود. حتی از شهر های مجاور هم امکانات گرفته بودن از ماشین خط کشی خیابون گرفته تا جارو دستی ،خلاصه ریس جمهور امد و رفت ولی میخوام اینو بگم مسولینی که باید برا این شهر یه کاری بکنین چرا هیچ کاری انجام نمیدن.
من نمیدانم که مشکل از من است
یا که مسولین اهل کشور است
ما یه پل جدید قرار داشته باشیم، البته ٨ ساله، امسال قرار جشن ٩ سالگیش رو هم بگیریم، خوشحال میشیم کسی که کلنگ این پل رو زده تو جشن ببینیم، البته اکه زنده باشه ، ولی من این مژده رو میدم که این پل با ظهور قایم ال محمد یعنی حضرت امام زمان (عج) افتتاح بشه٠
پس تا اون موقع از رو همین ١ پل میریم تا خراب بشه، بیخیال کسایی که رو این پل تو امبولانس جون میدن ،این پل شده برا ما ازراییل یا موتورسوارا به دلیل نبودن جای کافی تصادف میکنن و میمیرن یا مریضا تو امبولانس بی خیال فدای سر مبارک مسولین.
در بیابان بودم
قطره های باران
بر سرم میبارید
فکر من در پی یک قاصدکی
رفت تا اوج سما
و در اندیشه ی نمناکی ابر
و سبک بالی باد
ناگهان حرفی زد
ابر با روی زیاد
که من از اوج سما
به زمین افتادم
به خودم امدم
دیدم خبری از ابر نیست
در بیابان خوابم
ونه بارانی هست
و نه یک قاصدکی سر گشته
با خود اندیشیدم
که چه گفته است به من
ابر با روی زیاد
گفته بود ابر به من
که در این تابستان
و در این داغی بیداد زنان
ابر و باران ز کجا
قاصدک در این بیابان چه کند
نویسنده:مفتاح(محمد.و)